خشنه اثره...

آستوی هومَتِم مَنو، آستوی هوخَتِم وَچو، آستوی هوَرشَتِم شینَوتَنِم.

خشنه اثره...

آستوی هومَتِم مَنو، آستوی هوخَتِم وَچو، آستوی هوَرشَتِم شینَوتَنِم.

  

 

فکر کن در یک همچین فضایی با این مشخصات بنشینی

با کسانی که می دانی آنها را و می دانند تو را.

اصلاً بگذار این گونه بگویم

فکر کن که من با این مشخصات تخ ... ام روبه رویت نشسته ام.

چه خواهیم گفت به هم در آن دقایق.

اولین سوالی که از من خواهی پرسید چیست؟

در مقابل من چه خواهم گفت و چه خواهم پرسید؟

26 آذر 88 را که فکر نمی کردم از یادم و ذهنم برود هیچ گاه،

در سال بعد از آن تجربه کردم و انگار نه انگار.

کلاً گویا فراموشی کیمیاست.

کیمیایی که نصیب و قسمت ما شد.!

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب

بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد