خشنه اثره...

آستوی هومَتِم مَنو، آستوی هوخَتِم وَچو، آستوی هوَرشَتِم شینَوتَنِم.

خشنه اثره...

آستوی هومَتِم مَنو، آستوی هوخَتِم وَچو، آستوی هوَرشَتِم شینَوتَنِم.

ا/ر/۱۰

فصل اول:

این دو سه هفته ی اخیر با یکی از دوستان

جمعه ها شام می رفتیم رضا لقمه.

خدایی خیلی با حاله.

البته شاید برای من.

چون، فاصله اش تا خانه ی ما 5،6 دقیقه ست.(شعبه ی مرکزی)

می شد بیشتر توضیح بدم در موردش و غیره ولی

توی سایت میز غذا به راحتی می تونید مطلب کاملی در موردش بخونید.

این هم  لینکش .

اگه تا به حال نرفته اید حتی تا عکس و آدرسش رو هم براتون توضیح داده.

کلاً این سایت، سایت با حالیه.!

تنهایی هم حال نکردید برید یه آمار بدهید با هم می ریم.

رفقای وبلاگ، بی تعارف می گم.

به قول بچه های هم سطح و تراز ما، دَنگی دُنگی.!

 

فصل دوم:

همه چیز دست به دست هم داده تا همه یه مدتی ریخت ما رو نبینن.

یا من یه مدتی زیارت نکنم روی ماهشان را.!

اصلاً به من چه ربطی داره که همه دست در دست هم هستند.

هستند که هستند.

ما که زده ایم یک کانال دیگر، در حال تماشای آن هستیم.!(برمی گردد به واقعه ی امروز)

 

فصل سوم:

فصل سوم را دوست دارم، پاییز را.

خودمونیم، چه ربطی داشت.!

اگر زنده بمانم در یک تاریخی در این فصل که می آید قطعاً چه من

باشم و چه نباشم، قرار است قفل زندان مغزم را باز کنم.

الان نه.

پایبندی به اصول مذبوحانه ی خودم.!

 

فصل چهارم:

؟