خشنه اثره...

آستوی هومَتِم مَنو، آستوی هوخَتِم وَچو، آستوی هوَرشَتِم شینَوتَنِم.

خشنه اثره...

آستوی هومَتِم مَنو، آستوی هوخَتِم وَچو، آستوی هوَرشَتِم شینَوتَنِم.

غربت خود برای خود بزرگترین درد است

حال فکر کن این بزرگترین درد کافی نباشد و تو

داشته باشی فزون تر، سخت تر از این غم در وجودت.

روزها می گذرد.

مثل همه ی ما که می گذریم و گاهی برمی گردیم به عقب و خیره می شویم

به این راه.

که چه صبر و تحملی داشته ایم در بعضی از اوقاتش.

مثل این مدت که گذشت به من

که خواهد گذشت در روزهای دیگر.!

از حالا چهار روز وقت دارم که لااقل

غم غربت را متحمل نباشم.!

در سکوت بنشینم و فکر کنم به دورانم به همه چیز.

 

د – ن : کم نیست 20 روز برای بار اول، جداً کم نیست.!

د – ن : سخنی ازحافظ، تنها همدمم در لحظاتی که در آنجا به معنی واقعی کم می آوردم.!

 

چون منش در گذر ای یار نمی یارم دید

با که گویم که بگوید سخنی با یارم

دوش می گفت که حافظ همه روی است و ریا

بجز از خاک درش با که به رو در کارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد